امروز سالروز تولد یکی از بزرگترین و مشهورترین فلاسفه ی جهان است. بسیاری از کمونیستهای جهان نظریاتی همسو و موافق با نظریات مارکس دارند که این نظریات را در قالب مارکسیستی ارائه میکنند. از جمله، مشهورترین نظریه مارکس درباره تاریخ که در خط اول مانیفست کمونیست خلاصه شدهاست جملهٔ: «تاریخ تا کنونی، تاریخ مبارزه طبقاتی بوده است.» میباشد.
در ادامه ی پست قسمتی از زندگی نامه ی وی را گردآوری نموده ام.
کارل هانریش مارکس (به آلمانی: Karl Heinrich Marx) در تاریخ پنجم می ( مصادف با شانزدهم اردیبهشت ) 1818 در شهر تریر آلمان دیده بر جهان گشود. پدر و مادرش یهودی بودند ولی به هنگام کودکی مارکس به علت سخت گیری هایی که به یهودیان می شد به مسیحیت گرویدند و خود را یک پروتستان معرفی نمودند.
مارکس در شهر های بن، برلن و ینا به تحصیل تاریخ، حقوق و فلسفه پرداخت و در سال 1841 از دانشگاه ینا دکترای فلسفه گرفت. تز دکترایش درباره ی اختلاف فلسفه ی طبیعت دموکریتوسی و اپیکوری بود. در این دوره مارکس یک ایده الیست هگلی بود و در برلین به حلقه ی هگلی های چپ تعلق داشت. در طول همین سالها لودویگ فویرباخ نقد خود را از مذهب آغاز نموده و به تبیین دیدگاه ماتریالیستی خود پرداخت. ماتریالیسم فویرباخ در سال ۱۸۴۱ در کتاب جوهر مسیحیت به اوج خود رسید. دیدگاههای فویرباخ، به خصوص مفهوم بیگانگی مذهبی او، تاثیر زیادی بر سیر تحول اندیشه مارکس گذاشت. این تاثیرات را میتوان به وضوح در دستنوشتههای اقتصادی فلسفی ۱۸۴۴ و به صورت پختهتری در سرمایه مشاهده کرد.
او مبارزه عملی سیاسی و فلسفی را به همراه رفیقش، فردریک انگلس، آغاز کرد و با او بود که یک سال پیش از انقلابات ۱۸۴۸ «بیانیه کمونیست» را به رشته تحریر در آورد. مارکس در این سالها با محیط دانشگاهی و ایده آلیسم آلمانی و هگلیها جوان قطع رابطه کرد و به مسائل جنبش کارگری اروپا پرداخت و از ابتدا در بینالملل اول که در ۱۸۶۴ تأسیس شد، نقش بازی کرد و نهایتا دبیر این انجمن شد. او اولین جلد کتاب مشهورش، سرمایه، را در ۱۸۶۷ منتشر کرد. این کتاب حاوی نظریات او در نقد اقتصاد سیاسی است.
او بیش از ۳۰ سال آخر عمر را در لندن و در تبعید گذراند و در همانجا نیز درگذشت. بسیاری از این سال ها را با ناداری جانکاهی دست به گریبان بود و بیماری و مرگ فرزندان بر تلخی زندگی او می افزود. گهگاه درآمدی از نگاشته هایش تحصیل می کرد لیکن براستی، بیشتر از راه کمک های انگلس گذران زندگی می کرد. بیماری و ضعف اجازه نداد مارکس بیش از یک جلد کتاب "سرمایه" را در حیات خود منتشر کند، و جلد دوم و سوم آن را انگلس مدتها پس از مرگ وی از روی یاداشت هایش گرد آورد. با وجود این مسائل، رهبری وی بر جنبش سوسیالیسم انکار ناپذیر بود و در زمان حیاتش بر جایگاه قدیسی و پیامبری بر نشست. مارکس و انگلس در ترویج و تبلیغ اندیشه های کمونیستی در سراسر زندگی خود دوست و همکار یکدیگر بودند و همکاری آن دو براستی چنان نزدیک و صمیمانه بود که سخت می توان سهم هر یک را در پروراندن اصول عقاید کمونیسم باز نمود.
فردیش انگلس در کنار قبر وی در گورستان گیت لندن در 17 مارس 1883 می گوید:
"١٤ مارس، يک ربع به ساعت ٣ بعدازظهر، بزرگترين انديشمند روزگار ما از انديشيدن باز ايستاد. فقط دو دقيقه او را تنها گذاشته بوديم، همينکه به اتاق آمديم، ديديم که آرام روى صندلى خوابيده است - اما اين بار براى هميشه. ..
همانطور داروين به قانون تکامل جهان ارگانيک و موجودات زنده پى بُرد، مارکس هم قانون تکامل تاريخ بشر را کشف کرد؛ اين حقيقت ساده را که تا قبل از او در زير کوهى از ايدئولوژى پنهان شده بود، اين حقيقت که بشر پيش از آنکه بتواند به سياست، دانش، هنر، دين و جز اينها بپردازد، بايد بخورد، بياشامد، سرپناه و پوشاک و غيره داشته باشد؛ اين که بنابراين توليد وسايل مبرم مادى، و نتيجتاً ميزان رشد اقتصادى کسب شده توسط هر مردم معيّن يا در هر دوره معيّن، آن زيربنايى را تشکيل ميدهد که بر روى آن، دولت، مفاهيم حقوقى، هنر و حتى نظرات آن مردم در مورد مذهب تکامل پيدا کردهاند... و در پرتو اين نور است که بنابراين بايد همه اينها را تبيين کرد، نه برعکس، آنچنان تا حال شده است.
اما اين همهاش نيست. مارکس قانون ويژه حرکت ناظر بر شيوه توليد سرمايهدارى عصر حاضر و آن جامعه بورژوايى که زاده اين شيوه توليد است را هم کشف کرد. کشف ارزش اضافه، ناگهان مسألهاى را روشن کرد که هم اقتصاددانان بورژوا و هم منتقدين سوسياليستى که در صدد حلش بودند در تمام بررسىهاى قبلى، در تاريکى کورمالىاش ميکردند ..."
عقاید او که در زمان خودش نیز طرفدار بسیاری یافتند، پس از مرگ توسط کسان بیشتری تبلیغ میشدند. با پیروزی و قدرت گیری بلشویکها در روسیه در ۱۹۱۷ طرفداران کمونیسم و مارکسیسم در همه جای دنیا رشد کردند و چند سال پس از جنگ جهانی دوم، یک سوم از مردم دنیا زیر حکومت کسانی که خود را «مارکسیست» میدانستند، زندگی میکردند. رابطه این «مارکسیست»های متعدد با اندیشه مارکس مورد اختلاف نظر است. خود مارکس یک بار در مورد دیدگاههای حزبی سوسیال دموکراتیک در فرانسه که خود را مارکسیست میدانست گفت: «خوبست حداقل میدانم که من مارکسیست نیستم!»
هنوز احزاب و افراد و آکادمیسینهای بسیاری خود را مارکسیست و یا کمونیست میدانند.
بن مایه:
خداوندان اندیشه ی سیاسی ( جلد سوم )
+ Wikipedia
+ مارکس انگلس